آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
** اووووووووف**
گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند ...
دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:تو که چشمات خیلی قشنگه, :: 1:6 :: نويسنده : من و همسرم
مهرنوش و که حتماً میشناسین مگه نه ؟ ![]()
شب آخر است . خسته از میهمانی شبانه به خانه برگشته ایم . تلوزیون را روشن می کنم و کانال های ایرانی را جستجو می کنم . از روی کانال ها رد میشم . یهو برمی گردم عقب . یه چیزی نگهم می داره .یه ملودی خوب و گوشنواز.
یه دختر سبزه و زشت با موهایی کوتاه وگلی قرمز بزرگ و بی ریخت در گوشه سرش و با پیراهنی آبی و شلواری سیاه، چتری سفید به دست گرفته . همه چیزش تکمیله . قیافه و ریخت و هیکلش همه چی تمومه دیگه . می گم ببین طرف چه جسارت و شجاعتی داره اومده خواننده بشه .
![]()
"سلام آقای حسنی
در مورد لباس و چیزهای دیگری که شما را آزار داده است انتظار داشتم شما که اهل مطبوعات هستید بدانید که تمام تصمیمات با کارگردان است نه من.خوب با این حساب از جانب خدا به خاطر چهره ام ازتان عذر خواهی می کنم. کسی تا بحال به من نگفته بود که دارم در دنیای پری رویان زندگی می کنم وگرنه حتمن جسارت نمی کردم که آواز بخوانم ." ![]() و بعد هم این آقای نویسنده اینجوری مجبور به عذر خواهی شدن : «فرزاد حسنی» که تلاش کرده است در این سه سال اخیر کمتر آزارش به جانداران و مخلوقات خداوند حتی اشیا عالم برسد، به راحتی و با همین چند خط نوشته که شما را نیز در خواندنش سهیم کرده دل انسانی را شکسته و از این بابت بسیار متاسف است و در همین فضای اشتراکی از مهرنوش عذرخواهی می کند و صمیمانه آرزو می کند مهرنوش عذرخواهیش را در این دنیا بپذیرد و حلالش کند و حساب را به فردا روز قیامت وامگذارد.
جالبه بدونید مهرنوش توی این کلیپ باردار هم بوده! نظرات شما عزیزان:
|
|||
![]() |